سلام
یه روزی با کلی شور و اشتیاق آمدیم دور هم جمع شدیم از برنامه هامون گفتیم از کمبود ها گفتیم از ایراد ها گفتیم از سختی ها گفتیم ، خودمو برای کارهای جدید و تاثیر گذار آماده کرده بودم امید داشتم همه چیز بهتر بشه که در عین ناباوری ... اما نشد و آنچه شد دقیقا چیزی بود که باید نباید می شد .
سید حسن من و صدا کرد و گفت کمکش کنید منم گفتم چشم به خدا قسم براش مثل بقیه مایه گذاشتم اما نمی دونم چرا اصرار داره به خراب کاری و الان باز هم یاد همون شعر آقا مهدی . ف می افتم
به ساکنان سلامت که خبر خواهد داد
که باز کشتی ما در میان غرقاب است
بر آستان وفا سرنهاده ایم و هنوز
اگر امید گشایش بود از این باب است
ولی اشکال نداره خدا بزرگه
سرتون سلامت
یا حق
کلمات کلیدی: