السلام عليك يا ابا عبدالله
و سلامي دوباره
نميدونم چرا وقتي تماس گرفتي و گفتي نوشتي برو بخون تا الا قسمت نشده بود بيام اينجا!اينم يه ركورد است!!
به خدمت شما عرضشود مدتها قبل نسبت به طرحي كه الان ديگه زياد يادم نيست با آقاي فرمانده صحبت نموديم ولي ايشان با پذيرفتن نوشتن در بسيج و ما طرح پيشنهادي را ... و جالب اينجاست كه باننوشتن ايشان نه اين شد و نه آن شد !
والا به شخصا آدم سمجي هستم و تا به نتيجه نرسم بيخيال نميشم(حالا دنبال استثناهاش اگر هستيد بگيد شايد سره صحبت باز شد!)
بهرحال آقا وحيد ما اون وقتي كه بوديم واسه اين وبلاگ و برپا بودنش بهاي رفاقت داديم ، اما دوستانيكه شما هم يكيش باشي تعلل كرديد و نيامديد!
اگر همون طرح پيش رفته با توجه به اينكه آرام آرام مجموعه به اردوي راهيان نور 88 نزديك ميشه مفيد نبود؟!
اون زمان آقاقون ميگفتند براي كي؟براي چي؟آقاي .. كه مسئولش بود ديگه نيست و تموم شد بعد تو بيا و بنويس!چه فايده داره؟!
حالا بيان از اثرات مديريتشون در مجموعه بنويسند؟!
اشخاص ميرند ، نامها عوض ميشند ولي هميشه مسئول ب ب د هست!هميشه باكري و علم الهدي هست! ولي بقول بنده خدايي اين ميز(ميز جلسات فرماندهي)به كسي وفا نداره!
خيلي ها هم رو صندلي فرماندهي لم دادند!الان كجا هستند؟چي باقي گذاشتند براي مجموعه؟!
كدوم طرح جامعي در مجموعه جا افتاد؟
غير از اينه دوستان در حداقل ادعاهاي رفاقتي و .. ظاهر شدند؟!
بله محمد آقا،بسيج شبيه افسانه هاست ، وقت نماز واسه اينكه كي جلو وايسه دعوا بود!!بيايد جاهايي رو ببينيد كه بعد از 20 سال هيچكي حاضر نيست پشت سره همكارش نماز بخونه!!
چقدر صداقت و سادگي زيباست...ذره ايش رد بسيج بود و حسرتي بر جا گذاشت...
يا حق