• وبلاگ : 
  • يادداشت : آخرين خاطره سال 87
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گمنام... 

    سلام.

    بابا ميگفتين ميخواين بياين اتوبوسو با چلتا مسافر سروته ميكردم .

    ازجنوب كه آمديم دو روز اراك خوابيدم تكو تنها بعد رفتم كه به خانواده ملحق شم اونا مشهد بودن ميامدن تهران ‍‍،يه نيم ساعت يه ساعت ديرتر به جايي برنميخورد .يه سه چهار روزم تو تهران عين جنازه بودم خواب الو وكسل و.....

    خاطره تو خاطره شدا

    خلاصه شرمنده

    حالا عيديمو كي بهم ميدين؟ من شب خوابم نميبره؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ

    هر وقق شما امر كنيد ما در خدمتيم
    + مهدي 

    سلام

    تو و وحيد خوشتون مياد از اين سبک نوشتن ها!!مثل اين فيلم کره اي ها!حالا دي وي دي ش رو کي داره؟!ييهو بخونيم و خيالمون راحت شه؟!

    + وحيد . ن 

    سلام آقا مهدي

    دوتا نكته

    1- قضيه آقا مسعود ( آقاي پدر ) رفع ابهام بشه بهتره

    2- از توضيح اصوات اونشب خودداري كن

    پاسخ

    ممنون وحيد جان ما تو خونه پدر عزيز رو داش مسعود صدا مي کنبم و در مورد قسمت 2 فکر ميکنم

    شهادت :

    ميلادي در تاريخ و هجرت، ميلادي در جغرافياي يک انسان. کليد رمز متقيان و عاشقان با معشوق خود است. پاياني در راه انجام وظيفه، حرکتي شتاب دار به سوي معشوق، و اين شتاب مستلزم خلوص، پاکي و تقواست. درجه رفيع انسانيت. چشمه اي خروشان که به زندگي طراوت و نشاط خاصي مي بخشد.

    سلام

    حاجي به وب ما سر نمي زني

    بي وفا شدي برادر مهدي